به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری سلامت، در این یادداشت دو فیلم «ناخدا خورشید» ساخته ناصر تقوایی (از فیلم‌های خوب و محبوب تاریخ سینمای ایران) و «داشتن و نداشتن» به کارگردانی هاوارد هاکس به عنوان دو اقتباس از رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی، مقایسه می‌شوند.

          یک / شخصیت‌پردازی

اگر کسی رمان همینـگوی را نخوانده اما «ناخدا خورشیـد» تقوایی را درست دیده، با دیدن فیلم هاکز در وهلۀ اول از اینکه این کاپیتانِ یک دنده چرا یک دست نیست، تعجب می‌کند. شخصیت‌های «ناخدا خورشید» فرق اساسی با فیلم هاکس دارد و بیشتر سعی داشته به رمان وفادار بماند، با این حال این دو فیلم در دسته فیلم‌های مشابه قرار می‌گیرند.

شخصیت‌های «ناخدا خورشید» اکثرا نقص فیزیکی دارند؛ ناخدا دست ندارد، خواجه ماجد فلج است و یکی از تبعیدی‌ها خوره دارد. خلاصه محیط دهشت انگیز است و به ناچار آدم‌هایش هم خشن هستند و عصبی. دلخوش نیستند، غم روزمره و آینده رهایشان نمی‌کند و غیره. از این رو، سعی تقوایی در خلق این آدم‌ها مثال زدنی است.

در «داشتن و نداشتن»، هری مورگان (همفری بوگارت) کاپیتان تقریبا سرخوشی است، تا حدودی ابن الوقت است و آینده را روشن می بیند. دوست دایم الخمر او انگار از دنیا جداست، روزها در کافه بساط آواز و نوشیدن به راه است. اما شهر «ناخدا خورشید» جای خشنی است و آدم‌های خشنی هم می‌طلبد. شهری است که شرایط مناسبی برای زندگی ندارد. در خود فیلم اشاره می‌شود که اینجا ته دنیاست ...

          دو / وقتی پای علاقه‌های شخصی به فیلم باز می‌شود

ویژگی اصلی «ناخدا خورشید» کارگردانی روان، شخصیت پردازی قوی، بازی خوب بازیگران، دقت در میزانسن، توجه به مختصات محیطی ( زبان، گویش، فرهنگ، زندگی روزمره، موسیقی محلی، المان‌های بومی...) و در نهایت بیان داستانی است که از فرهنگ ایرانی فاصله ندارد. هنر تقوایی بومی سازی ماجرایی است که اگر تنها به ساخت فیلم بر مبنای آن اکتفا می‌کرد، هرگز اثری چنین نزدیک و باور پذیر در نمی‌آمد.

نگاهی بیندازیم به لحظه‌ای که نصیریان پس از وارسی آب انبار به دنبال توطئه‌ای که با تبعیدیان طرح کرده از آن جا خارج می‌شود. او را کماکان در یک نمای عمومی، از زاویه‌ای رو به پایین می‌بینیم، در حال گشودن راه خود از میان مقداری رختشوی سنتی جنوبی که در کار خشک کردن لباس هستند. صحنه هیچ مفهوم خاصی پیدا نمی‌کند، مگر آن که تماشاگر متوجه علاقۀ مفرط فیلمساز به سنن جنوبی‌اش باشد. این نکته گفته شود که نه تنها بد نیست فیلمساز علائق شخصی خود را به شکلی وارد فیلم کند (حتی اگر اساس کار بر اقتباس باشد) بلکه بسیار هم پسندیده است. مشکل البته موقعی شروع می شود که صحنه کارکردی پیدا نکند و مجزا و منفرد و بی‌ارتباط به صحنه‌های قبل و بعدش باقی بماند و حالا یک نمونه از چنین برخوردی در هاکز:

به یاد بیاوریم چگونه هاکز در تقریباً هر فیلم حادثه‌ای‌اش یک صحنۀ آواز هم دارد؛ احتمالاً فقط به این دلیل ساده که از آن لذت می برده- از فقط فرشته ها بال دارند تا خواب بزرگ تا ریوبراوو تا هاتاری! تا... و توجه داشته باشیم که چگونه این صحنه‌ها از منطق روایی فیلم اساساً دورند؛ تا آن جا که بعضی از منتقدان به غلط پنداشته‌اند صحنه‌ها کلاً تحمیلی هستند. در همین فیلم، «داشتن و نداشتن» یادمان بیاید که شخصیت پیانیست چه قدر از روند روایت اصلی دور افتاده (ارتباطش در همین حد است که او نیز در همان مهمانخانه مسکن دارد) و دقت کنیم که هاکز چگونه شروع می کند رابطۀ او و باکال را گسترش دادن، که چنین رابطه‌ای در تبیین شخصیت باکال چه قدر اهمیت پیدا می کند؛ تا آن جا که بدون او شخصیت پردازی باکال با اشکال رو به رو می‌شد.

          سه/ ترکیب جعلی «کمدی رمانتیک» و «اکشن»

تقوایی برخلاف رویکرد هاوارد هاکز و لحن پیچیده «داشتن و نداشتن» به عنوان اقتباس اولیه از داستان ارنست همینگوی، به کلی از لحظات و موقعیت‌های شوخی و کمدی داستان صرف‌نظر می‌کند و به جایش با تزریق جدیت و نخراشیدگی مردانه و کمرنگ کردن نقش زن در داستان، به یک فیلم مردانه عبوس و سبع می‌رسد. ترکیب جعلی «کمدی رمانتیک» و «اکشن» در مقابل نقش درست و کافی زن در درامی مردانه- یکی از مشکلاتی که خود تقوایی با گله از آن چه «شرایط بحرانی سینمای دهۀ شصت ایران در تصویر کردن زنان» می‌نامید، در وصف اجزای فیلمنامه‌اش برای ناخدا خورشید به آن اشاره می‌کرد، ناکامل بودن شخصیت همسر ناخدا (پروانه معصومی) به تبع همین شرایط بود. شبیه به بهترین آثار جان هیوستون مثلا «گنج‌های سیرامادره»، شاهکار تقوایی هم مشحون شده از تقلاها و اکت‌های مردانه. جایی که خشونت و فیزیک مردانه حرف اول و آخر را می‌زند و جایی برای پاپس کشیدن نیست.

این در حالی است که «داشتن و نداشتن» از فرط مکث بر روی رابطۀ هری و مری، گاه تا حد ترکیبی از اکشن و کمدی رمانتیک پیش می رود.

          چهار / تکنیک

در برابر هر بیننده‌ای که امروز به تماشای «داشتن و نداشتن» می‌نشیند، ناگزیریم برای پوشاندن ضعف‌های آن در اجرا و کارگردانی، به این که آن موقع ناگزیر بوده‌اند تمام صحنه‌های دریا را در استودیو و با استفاده از تکنیک بک پروجکشن بگیرند، متوسل شویم. در حالی که مثلاً صحنۀ اعمال خشونت بی‌دلیل و افراطی هری نسبت به دو پلیس دست بسته با میزانسن انداختن کلاه آن دو با لولۀ هفت تیر، از طرفی شبیه «حرص خالی کردن» قهرمانان سریال‌های تلویزیونی نسبت به بدمن‌های کلیشه‌ای نفرت انگیز است تا دل تماشاگر خنک شود و از طرف دیگر، ضعف در طراحی و پردازش این صحنه، هیچ ربطی به امکانات آن دوران و تکنیک‌های موجود در دهۀ چهل ندارد.

موضوع به سادگی این است که سازندگان «داشتن و نداشتن» برای طراحی و اجرای شلیک‌ها و درگیری‌های جذاب و بدیع، فقط یک ایده داشته‌اند که همان شلیک سریع و عالی هری با هفت تیر توی کشوی میز اتاق از معدود لحظه‌های اکشن به یادمادنی فیلم است. در حالی که تقوایی برای مرگ‌ها و درگیری‌های فیزیکی «ناخدا خورشید» به میزانی ایدۀ خاص و بدیع داشته که جلوه‌های خشونت و نگاه و رفتار و لحظۀ مرگ تک تک آنها – به ویژه مرگ سرهنگ با خیره شدن او به ناخدا و افتادن سرش همچون هیبتی مستقل از بدن- گاه در ابعاد مرگ‌های خشن و غریب فیلم پدرخوانده به یادماندنی است.

          سخن پایانی/ «ناخدا خورشید» تقوایی فراتر از «داشتن و نداشتن» هاکز

این‌ها را نوشتم تا بگویم، «ناخدا خورشید» از حیث گرامر سینما، نشانگر اوج پختگی ناصر تقوایی است. فیلم یک نمونه قابل استناد و آموزشی در زمینه دیالوگ نویسی، ایجاز کلامی و تصویری، اقتباس خلاقانه ادبی، شیوه روایت پردازی و ایجاد موقعیت‌های دراماتیک، شخصیت‌پردازی و استفاده هوشمندانه از فضا و جغرافیا و لوکیشن است.

تقوایی در برداشت آزادش از داستان «داشتن و نداشتن» اثر شناخته شده نویسنده مورد علاقه اش «ارنست همینگوی»، فیلمی کاملا هویت‌مند و این جایی ساخته است. اغلب نماهای فیلم به اتکای میزانسن های زیبا و مینیاتوری تقوایی و درک عمیق تصویری مهرداد فخیمی، همچون تابلوهای نقاشی هستند.

 

نویسنده: الیاس صفدری