کد خبر: علی-چنگی-کارآفرین-موفق-انسان-اگر-رویا-پ
۲۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۴۶
علی چنگی کارآفرین موفق: انسان اگر رویا پردازی  نکند، مرده است!

به گزارش گروه اقتصاد خبرگزاری سلامت، در سال «جهش تولید» برخی از کارخانه های صنعتی با تلاشی مضاعف بر آنند تا بتوانند با افزایش روند تولید در راستای سخنان رهبرمعظم انقلاب، شعارجهش تولید را به اجرا در آورند. رونق چرخه تولید در کشور، پشتوانه بزرگی برای بخش اشتغال و اقتصاد ایران محسوب می شود. علی چگینی از جمله مدیران موفقی است که با مجموعه  «صنایع چراغ جلو اتومبیل مدرن» قطعات مورد نیاز خودروسازی‌های بزرگ کشور را تامین و در این راه تلاش می کند.

*لطفاً خودتان را معرفی کنید.

علی چنگی هستم، متولد سوم اسفند ۱۳۳۹ در تهران. اما اصالتا اهل استان مرکزی شهر آشتیان هستم. من از نعمت خانواده خیلی خوبی برخوردارم. پدرم کارگر بود، اما همیشه کتاب دستش بود و هر وقت بیکار می شد، کتاب می خواند. مادرم هم زنی خانه دار بود که همواره در جهت حفظ و ارتقاء خانواده تلاش میکرد. خدا را شکر که سرمایه ام همین است که البته سرمایه ارزشمندی است. مراحل تحصیلی را ده ساله طی کردم و در سال ۵۵ دیپلم گرفتم.

 متاسفانه شرایط اقتصادی به گونه ای بود که نمی توانستم به دانشگاه فکر کنم. بعدها رفتم دانشگاه که باز هم آن را کامل تمام نکردم. از سال ۵۵- ۵۶ وارد بازار کار شدم و حالا این سازمان موفق را اداره میکنم که بیش از هزار نفر به طور مستقیم و بیش از پنج هزار نفر به طور غیر مستقیم برای ما کار میکنند و قطعه می سازند و یا قطعه های ما را توزیع می کنند. این سازمان را با فرهنگی شکل دادم که مصرف کننده اگر حق انتخاب داشته باشد که قطعا باید داشته باشد، بهترین گزینه اش محصول ما باشد. چه از نظر کیفی چه از نظر قیمت. این سازمان سالانه ۶ میلیون چراغ خودرو تولید می کند. عمده مشتریان ما خودروسازان هستند. خدمات پس از فروش آن ها را تامین می کنیم. و فراتر از آن صادرات هم داریم. در بازار قطعات یدکی هم سهم زیادی داریم.

*چطور وارد این عرصه شدید؟

در دوره ای مطالعه بازار داشتم. در سالهای ۵۹- ۶۴ و ۶۵ می دیدم چقدر کالای خارجی وارد بازار ایران می شود. و این چه تاثیری روی شرکت های فروشنده و حتی اقتصاد کشور ها می گذارد.  خیلی از کارخانه ها بخاطر ایران خط تولید راه انداخته بودند. این موضوع برایم عذاب آور بود برای همین تصمیم گرفتم این قطعه را داخلی سازی کنم خدا را شکر الان حتی خطوط و مواد اولیه را داخلی سازی می کنیم.

*در این ۶۰ سالی که از خدا عمر گرفته اید آیا آرزویی بوده که به آن نرسیده باشید؟

انسان اگر رویا پردازی  نکند، مرده است. انسان در هر سنی آرزویی دارد. سن و سال مهم نیست. فقط یک عدد است. مهم این است انسان کاری کند که دیگران به بودنش افتخار کنند. وقتی فکر میکنم یک خانواده هزار نفره به طور مستقیم و یک خانواده پنج هزار نفره به طور غیر مستقیم به سازمان من وابسته هستند و کالایی که تولید میکنم بدون حمایت خاصی دارد با مدل خارجی آن رقابت می کندو جامعه ام را بی نیاز کرده ام، احساس رضایت می کنم. هدف نهایی ام این است که بتوانم این سبد کالا را بیشتر و جهانی کنم.

*به نظرتان شدنی است؟

چیز نشدنی وجود ندارد. کشور ما یک جورهایی خوشبختانه و یک جورهایی متاسفانه کشور تحریم هاست. ما در یک چیزهایی پایین ترین هستیم. و در یک چیز هایی بالاترین . مثلا قیمت املاک مان از بعضی کشور ها گران تر است، اما در قیمت سوخت، برق، انرژی و نیروی انسانی پایین ترین هستیم. اگر از مواد اولیه مناسب و نیروی انسانی خوب بهره مند شویم و کالای خوب تولید کنیم بازار جهانی بازار رقابتی است‌.

*فکر می کنید ده سال بعد در چه جایگاهی قرار دارید؟

امیدوارم بتوانم حول دو محور کار کنم. یکی توسعه محصول است. الان تقریبا در داخل کشورچراغ را تامین کرده ایم. و این موفقعیت بزرگی است. اگر بتوانیم در باره سایر اقلام این کار را کنیم خیلی خوب است.  مثلا درمورد آینه های جانبی این کار را شروع کرده ایم. دیگر اینکه در طیف گسترده تری وارد بازار جهانی شویم. ما در این دو زمینه بزرگترین معضل را داریم. کار تیمی مان خیلی پایین است. و به آموزش نیروی انسانی کمترین بها را می دهیم.

 من برای سازمان خودمان یک شعار ساخته ام: هیچ وقت به دستگاه هایمان افتخار نمی کنیم. این ها سرمایه واقعی ما نیستند. یک واحد تولیدی به نیروی انسانی آموزش دیده و کاربلدش زنده است .  این که نیروهای انسانی آموزش دیده اش بتوانند در کنار هم کار کنند. ما فوق العاده باهوش هستیم اما خیلی بد می توانیم در کنار هم کار کنیم. در نتیجه انرژی می سوزد. من تقریبا در رشته خودم دنیا را می شناسم. و در جلسه های مختلف با ژاپنی ها ، چینی ها...گفت و گو کرده ام.  وقتی با آن ها گفت و گو میکنم احساس ضعف نمی کنم بلکه احساس قدرت میکنم و  ایرانی ها را همواره دو سرو گردن از آن ها بالاتر می دانم. اما آن ها برعکس ما به کار تیمی اعتقاد زیادی دارند.

*کار شما چه تاثیری روی شخصیت شما گذاشته است؟

رضایتمندی شغل یعنی آدم از کاری که می کند راضی باشد. من فوق العاده از شغلم راضی ام و این سختی کار ما را هموار می کند. کالایی را تولید می کنم که جزء تکنولوژی بالا قرار دارد. تولید این محصول و اداره کردن این کارخانه فوق العاده سخت و پیچیده و مهم است. راضی هستم که می توانم هزار نفر را در کنار هم زیر یک سقف نگه دارم.

*برخوردتان با کارکنان جدی است یا دوستانه؟

هرکسی وارد این کارخانه می شود عضوی ازاین  خانه می شود.  شما اگر وارد کارخانه شوید و من را نشناسید اصلا متوجه نمی شوید که من مدیرعامل هستم. خوشبختانه با همه کارکنان روابط خیلی خوبی دارم. من کارگزار را انسان درجه دو سه نمی دانم. بلکه او را انسان کاملی می دانم.  اعتقادم این است که جایگاه کارگر در جامعه خیلی بالاست. من می توانم هزاران دستگاه بخرم. هزاران میلیارد وام بگیرم. ولی هیچ کدام از این ها سرمایه واقعی من نیستند. سرمایه واقعی من نیروی انسانی متعهد و کارآمد است. ما هر انسانی را با هر پتانسیلی وارد شرکت می کنیم و روی او کار می کنیم. کارگر باید در اثر خوب کار کردن به حق خود برسد وقتی این فرهنگ عامه سازمان می شود در سطح نیروی انسانی و اداره کردن نیروی انسانی مشکل چندانی نداریم متقابلا وقتی ما این حس را به نیروی انسانی داریم، او هم این حس را می گیرد .اگر به یک کارگر از بالا به پایین نگاه کنیم حتما در بهره بری کیفیت و غیره اثر خود را می گذارد.کارگر وقتی می بیند به او احترام گذاشته می شود و جایگاه و منزلت انسانی اش حفظ می شود ،او هم در مقابل کار خود را انجام می دهد .

*درباره رمز موفقیت تان توضیح می دهید؟

رمز موفقیت هر فرد یا سازمانی به نظرم به دو عامل بستگی دارد.همه می گویند کار و تلاش ، درست هم می گویند ، اما در کنار این دو چیزی وجود دارد به نام تلاش هوشمندانه.اگر هوشمندانه تلاش کنیم موفق می شویم،اما اگر صرفا بخواهیم با سخت کوشی پیش برویم و هوشمندی را کنار بگذاریم ،قطعا نمی توانیم به جایگاه واقعی خودمان برسیم.

*یکی از معضلات کشور ما این است بر خلاف کشور های دیگر، مثلا بعد از شما کسی نیست که این سازمان را اداره کند.برای این مسئله فکری کرده اید؟

معمولا عمر سازمان ها در ایران کوتاه است و نهایتا از چند دهه تجاوز نمی کند و این برای آینده ی صنعت و مملکت فاجعه است.برای اینکه بتوانیم این نقص را برطرف کنیم،من از ابتدا فرزندانم را در کنار خودم در کارخانه داشته ام.

من دو فرزند دارم،مهدی و مریم ،اول وقت تا آخر وقت در اختیار سازمان هستند.ما نسل اول کار خودمان را کرده ایم.من دیگر تقریبا قدرت جوانی را ندارم،اما عمق نگاه و تجربه این سن خیلی موثر است.هرگز احساس نمی کنم بازنشسته و وا مانده هستم،ولی خودم را به مرزی رسانده ام که بتوانم از نیروی جوان استفاده کنم و ارزش افسوده ای به آن ها بدهم که خیلی بیشتر از دویدن بیست سالگی خودم میتواند موثر باشد. فرزندان خودم هستند و نسل دوم هم دارند کار میکنند.امیدوارم بتوانند سازمان را بچرخانند و به صد سالگی و بالاتر برسانند.

*به عنوان مدیر عامل یک شرکت معروف،یک روز از زندگی‌تان را توضیح می‌دهید؟

من به اصل و قانون تمرکز در کار ها معتقدم، اما اگر کاری را به نتیجه برسانیم، باید روی اهدافمان تمرکز کنیم.من بر اساس این قانون هدف‌گذاری می‌کنم و برای دستیابی به اهدافم برنامه روزانه،هفتگی،ماهانه و سال خود را می‌چینم.تقریبا می دانم در این هفته دارم چه کار میکنم ،همینطور دو هفته ی دیگر و ...بر اساس همین قانون روزمرگی ام را هم اداره می کنم علاوه بر مسائل روزمره ،تمرکز اصلی ام رشد و تعالی سازمان است.

*اوقات فراغت دارید؟

تقریبا خیر.اوقات فراغت من کار است.حضرت علی (ع) می فرماید :"بزرگترین تفریح کار است".من هم از کار کردن لذت می برم در گذشته معنی این حرف را نمی فهمیدم و میگفتم مگر می شود با کار تفریح کرد‌؟ الان که آثار خوب کار کردن و اثر بخشی کار خود را می بینم،این کلام برایم خیلی قابل فهم شده است .وقتی چیزی را خلق و از جامعه رفع نیاز می کنی ،این بزرگترین لذت برای انسان است.

*آینده اقتصاد کشور را چطور می بینید؟

توضیح دادن در این باره خیلی ساده و خیلی سخت است یعنی یک فضای منهای بی نهایت تا مثبت بی نهایت. ما کشوری هستیم که نزدیک یک در صد جمعیت کل دنیا و ده درصد ثروت دنیا را داریم ،ولی در جایگاه اقتصاد جهانی،جایگاه بالایی نداریم.

از یک طرف در ثروت و منابع طبیعی و بهره هوشی یکی از بهترین ها هستیم ولی متاسفانه بزرگترین ضعف ما این است که نمیتوانیم از این ها استفاده کنیم‌.

از طرفی خیلی به آینده امیدوارم، از طرفی هم خیلی ناراحتم.مثلا وقتی می روم اداره ای و می بینم مثلا کارمندی ضعیف عمل می کند،می گویم چرا متوجه نیست کاری که انجام می دهد،کار مملکت است . کار یک جامعه است.انسان ها هستند که قدرت تحول دارند،سرمایه این قدرت را ندارد .نیروی انسانی باید بتواند سرمایه را مولد و از آن استفاده کند .ما از نیروی انسانیمان قافلیم،خارجی که نمی آید دست ما را بگیرد،ما خودمان باید دست خودمان را بگیریم.کجا داریم ضربه می خوریم؟کار تیمی،عدم احترام متقابل به یکدیگر،کارگر و کارفرما باید همدگیر را مشترک المنافع ببینند.اگر بتوانیم نیروی انسانی و کار گروهی را خوب پرورش دهیم، می توانیم به دروازه های طلایی برسیم .ما در آستانه دروازه طلایی و تمدن بزرگ هستیم.

*به عنوان یک فرد موفق،چه توصیه ای به جوان ها دارید؟

هر حرکتی متاثر از خود شناسی است.انسان تا خودش را نشناسد و پتانسیل های ذاتی و درونی خودش را کشف و روی آن ها سرمایه گذاری نکند نمیتواند باعث رشد خودش شود.هیچکس نمی‌تواند به دیگری کمک کند الا خود فرد.باید تمرکزمان روی خودمان باشد،هدف داشته باشیم و آن را به برنامه تبدیل کنیم.بزرگ فکر کنید و بزرگ رویا پردازی کنید،اما قدم ها را کوچک بردارد.با رویا ها و اهداف بزرگ پیش بروید.اما با سرعت کم و قدم های کوچک به سمت آن بروید.ما از فرق بین ساعت قطب نما قافلیم،قطب نما می‌گوید کدام سمت حرکت کنیم و ساعت میگوید با چه سرعتی داریم پیش می‌رویم.به نظر من اثر بخشی قطب نما بیشتر ار ساعت است.اگر در مسیر غلط پیش برویم هر چه سرعتمان زیاد هم‌باشید،از هدفمان دورتر میشویم.

*شما مدیر عامل موفق و معتقدی هستید.اعتقاد دینیتان چقد در موفقیت شما تاثیر گذاشته است؟

یک مثال ساده میزنم، وسط جاده یک خط سفید کشیده اند.اگر این خط سفید نباشدآمار تصادفات ما وحشتناک بالا می‌رود.من اسم این راگذاشته ام خط هدایت.ما هدایت شده هستیم.ذات آفرینش مارا هدایت کرده است.مهم این است که این مسیر را خودمان خوب بفهمیم و از آن استفاده کنیم.معجزه بزرگ اتفاق افتاد و ما آفریده شدیم.چراغ هدایت هم به ما داده شد‌.تعجب میکنم چرا جوان ها اما و اگر می‌آورند.من نمیخواهم کسی را نصیحت کنم اما خودمان را نشناسیم،خدا را نشناسیم و جامعه مان را نشناسیم و در اثر این شناخت به نقطه ای نرسیم که به هم نوع خود بدون در نظر گرفتن زمان،رنگ،نژاد،فرهنگ،دین به عنوان یک انسان احترام بگذاریم،باعث رشد هم نمیشویم.حفظ ارزش های انسانی درون هر جامعه مهم است.ارزش این است که انسان ها را در جایگاه خودشان ببینیم و پتانسیل های هم را کشف کنیم و در کنار هم قرار بگیریم، آن وقت از خیلی از کشور ها فراتر میرویم.

 

گفت و گو : مریم احمدی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha