در بوطیقای ارسطو و در تعریف ارکان تراژدی شش جزء طرح شده که عبارتند از «افسانه مضمون»، «سیرت»، «گفتار»، «اندیشه»، «منظر نمایش» و «آواز». در این اجزاء مهم این است که افعال، ترکیب و درهم آمیخته شوند؛ زیرا تراژدی تقلید مردمان نیست، بلکه تقلید کردار و زندگی آدمها است و سعادت و شقاوت نیز هر دو از نتایج و آثار کردار هستند.
آنچه سریال خانگی خسوف را در سی قسمت متوالی، کم و بیش پرکشش جلوه داد همین پای بندی نسبی به اجزای بوطیقای تراژدی بود. خسوف که از طریق نماوا عرضه شد یک تفاوت عمده با ملودرامهای ماههای اخیر شبکه خانگی داشت و آن هم تجربه قبلی سازندگان که خودآگاه یا ناخودآگاه آنها را پای بند به ارکان تراژدی کرده بود.
در خسوف ساخته مازیار میری و به تهیه کنندگی همایون اسعدیان از منظر پیکربندی داستانی، بدعت چندانی نبود ولی جذابیت تقلید تکرار و رفتار آدمهایی ارائه شد که از دور، خیلی ملموس ولی از نزدیک بسیار دور به نظر میرسند.
چه عاشقانه اولیه فیلم که حکایت اساطیری عشق دختر فقیر به پسر ثروتمند است و چه در وارد کردن داستانکهای مختلف از داستانک عشق های از کف رفته متنفذین امروزی تا آسیب های عدم درک حال و هوای جوانان پرسودا و چگونگی شکل گرفتن روحیات اهریمنی در آدمهایی که ابتدا به ساکن کاملا اهورایی به نظر میرسند تلاش بر تقلید عین کردار و سلوک است.
در سریال خسوف و با تعدد شخصیت بیش از آن که عجله ای برای تعریف سریع یکایک شخصیتها و ارائه تصویری تیپیک از آنها وجود داشته باشد با نوعی تعقل برای وارد کردن آرام و باطمانینه شخصیتها روبروییم. در روزگاری که بسیاری از سریالها در همان پنج قسمت ابتدایی دست خود را رو میکنند خسوف سعی کرد حتی تا قسمت سی ام که پایان بندی شکل میگیرد به اندازه کافی آشنایی زدایی داشته باشد.
این آشنایی زدایی در همه چیز و همه کس رخ میدهد چه جوانانی که اول بار با جر و بحث دانشگاهی، معرفی میشوند چه در اتفاقات برون مرزی برای این جوانان و تله هایی که بزرگترهای طماع برای آنها می چینند و در نهایت شکل گیری تصویری تازه از جوانانی که روزی به دنبال تغییر جهان بوده اند ولی حالا به تغییر طبقه خانوادگی و نهایتا حفظ همان خانواده، رضایت میدهند.
چگونگی شکل گیری طبقه نوکیسه جدید در اجتماع ایران که در پیوند خوردن با نوکیسه های قدیمی تر روی می دهد و اینکه برای بالا رفتن در طبقه اقتصادی چاره چندانی پیش روی جوانان نیست جز ایجاد پیوندهای عاطفی با نوکیسه های قدیم، بسیار رئالیستی به نظر میرسد.
ورای همه اینها اینکه چه نوکیسه های دیروز و چه نوکیسه های امروز، در سیکلی گرفتارند که انگار پایانی جز تباهی و باز طرح نقشه برای پیوندی تازه ندارند، بسیار در خسوف به چشم میخورد. پیام خسوف این است که یا باید قانع بود یا آن که پیوند زد با زدوبند کنندگان پیشین؟ این، پیام نیست بلکه کم و بیش عین اتفاقاتی است که در جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته ایران رخ داده است.
سازندگان خسوف به خاطر فعالیت قبلی در سینما و تلویزیون دریافته اند که کپی برداری از عشق های بی فایده سریالهای ترکی اگر هم مشتری داشته باشد در همان شبکه های ماهواره ای فارسی زبان است که بی پرده همه جور بی بندوباری را به تصویر میکشند. مخاطب ایرانی حتی از نوعی بیپروایش وقتی پای محصولی داخلی می نشیند باز دلش میخواهد حجب و حیای ایرانی را تماشا کند و نماوا به عنوان حامی تولید خسوف، بسیار دقیق تلاش کرد تا خسوف را به سریالی بدل کند که درعین نمایش تراژدی عشقهای بی نتیجه، از اهمیت خانواده به عنوان رکنی مهم برای جمع و جور کردن مشکلات و التهابات بگوید.
خانواده در زندگی ایرانی در تمام دوره ها، پناهگاهی برای حل معضلات بوده و شاید شعاری باشد ولی کدام فرزندی را می شناسید که با وجود همه کج روی ها باز از سوی خانواده تحویل گرفته نشود؟ جوان مرفه خسوف در نهایت درمی یابد که علیرغم همه بدعهدیها باز باید پای بند اصول اخلاقی و حفظ خانواده باشد که نجاتش دهد و باید کنار همسر و فرزند یا دوستی باشد که آینده او را می سازد؛ همان طور که یقه سفید داستان که عشق پیری اش به استهزا کشیده شده درمی یابد ای کاش از همان ابتدا،خانواده ارج مینهاد تا این قدر به بیراهه نمیرفت.
مقطعی بودن لذت هرز پریدن و اینکه گناه، انتها ندارد و برای آرامش فقط و فقط باید بر روی مفهوم اساطیری خانواده، تمرکز کرد، خیلی خوب در خسوف متجلی شده است. البته که از منظر ساختار، خسوف سریال خوش آب و رنگی است و پر از مظاهر مدرنیته ولی بطن سریال همان بی فایده بودن، ارتقای سطحی طبقه اقتصادی است.
خسوف با تصویرسازی آدمهایی که یکدم آرام و قرار ندارند تا تمنیات مادی را پر و بال دهند و نمایش عاقبت چنین آدمهایی که جز تباهی معنوی نیست، دریچه ای گشوده در مسیر سریال سازی خانگی تا بیش از اینها بر روی مفاسد مدرنیته بی منطق تمرکز کند. ایرادی ندارد که آدمها بکوشند برای دارایی بیشتر ولی اینکه در مسیر افزایش ارقام حساب بانکی، اخلاق را زیر پا گذارند در هیچ مکتب اخلاقی پذیرفته نیست و خسوف نسبتا در القای این مفهوم موفق بوده است.
روحالله حسینی
نظر شما