از بوی گل سوسن تا تراژدی توی کوچه رقصیدن

باری دیگر بوی گل سوسن و یاسمن فضای شهرها و کوچه‌ها را عطرآگین کرده و خاطره‌های ایام‌الله دهه فجر را برای مردم یادآور شده است.

به گزارش خبرگزاری سلامت(طبنا) خراسان جنوبی،ما بچه مدرسه‌ای‌های دهه شصت، گناه دی‌ماه را با آن امتحانات نفس‌گیر به روزهای میانی بهمن ماه می‌بخشیدیم و دل توی دل‌مان نبود تا روزهای ابتدایی بهمن زودتر سپری شود.
آن روزها شرشره‌ها وصله تن در و دیوار مدارس می‌شدند تا نوید 10 روز پر از شادی و نشاط را به دانش‌آموزان بدهند و محیط مدارس با آن شرشره‌های رنگین چنان حال و هوای خاصی ایجاد می‌کرد که ممکن نیست آن را فراموش کرده باشیم.
انگار هرچه این شرشره بیشتر از در و دیوار آویزان می‌شد شادی دانش‌آموزان مضاعف می‌شد و شوق انتظار در دل‌ها بیشتر.
برنامه هرساله این بود که هر روز یک یا دو کلاس باهم صبحگاه مراسم دهه فجر را اجرا کنند و خوش به حال آن کلاس که تئاتر بر عهده‌اش گذاشته می‌شد.
معلمان آن دوره شاید نسبت به معلمان این دوره کمتر اهل ناز و نوازش دانش‌آموز بودند اما بازهم به تمرین کردن برنامه‌ها با آنها راضی بودیم و گاهی گره‌های ابروان این بزرگواران که در طول سال تحصیلی سخت از هم باز می‌شد را روی چشم‌مان می‌گذاشتیم ‌چون می‌دانستیم مرحله بعدی قسمت خوب ماجرا است.
و بالاخره 12 بهمن ماه از راه می‌رسید و ساعت 9 صبح امام می‌آمد.
هم‌خوانی سرودهای حماسی و انقلابی، اجرای تئاترهای طنز، طرح چیستان‌های مختلف، واااای نگو از مسابقات ماست‌خوری و سیب‌خوری که چه ریسه‌هایی از خنده پای این مسابقات می‌رفتیم.
جای اعتراف دارد که بگوییم ما دهه شصتی‌ها از ابتدای خلقت‌مان تا حتی این قرن جدید، هرجا سوختیم اما از داشتن خاطرات شیرین دهه فجر در مدرسه شانس آورده بودیم!
آن چنان این خاطرات در وجود ما شعف ایجاد می‌کرد که سوز سرمای بهمن را که داخل حیاط مدرسه دور و برمان می‌دوید، لابلای خنده‌ها و شادی‌های نوجوانی‌مان فراموش می‌کردیم.
عین آن 30 تا 40 دقیقه‌ای که پای برنامه‌های دهه فجر می‌نشستیم را دعا دعا می‌کردیم تا بیشتر طول بکشد و بیشتر دورهم بخندیم، حتی به تشریف‌فرمایی سخنران هم راضی بودیم تا دقایقی بیشتر در حیاط مدرسه خوش باشیم.
شاید تا دو سه روز بعد از 22 بهمن نیز مدام یاد روزهای گذشته را بخیر می‌گفتیم و زنگ‌های تفریح سفره خاطرات را پهن می‌کردیم و نیم‌چاشت خنده نوش جان می‌کردیم.
اما حالا در ابتدای قرن جدید هستیم، راستی حال و هوای مدارس در این یوم‌الله چگونه می‌گذرد؟
اصلا دانش‌آموز ‌می‌داند این روزها نامش یوم‌الله است؟ می‌داند ساواک که بود؟ از شکنجه‌های آن روزها خبر دارد؟ می‌داند مجاهدین خلق که بود؟ و 17 هزار ترور توسط او یعنی چه؟ می‌داند جنگ تحمیلی برای دفاع از خودمان بود؟ اصلا او می‌داند جنگ چند سال طول کشید؟ می‌داند 200 هزار شهید چه تاریخی می‌سازد؟
آن روزهای شاد یوم‌الله طی سال‌ها رفته رفته کمرنگ شد، سال به سال بی‌روح‌تر و سردتر شد تا به دهه هشتاد رسید، این روزهای قرن جدید گل سوسن و یاسمن انگار عطر خود را دارد از دست می‌دهد، از کوچه علی چپ که بگذریم احتمالا تقصیر را گردن تورم می‌اندازیم که باعث شد جشن‌ها بی‌رونق‌تر بشود یا نه تقصیر کمبود بودجه است که جایی برای این جور جشن‌ها نمی‌گذارد یا تقصیر خانواده‌ها است که همیشه وظیفه را روی دوش آموزش و پروش می‌اندازند، شاید هم تقصیر آموزش و پرورش است که سال‌های اخیر خمودگی و فرتوتی‌اش را حس کرده‌ایم، البته شاید مهمتر بشود تقصیر را پای مدیران و مربیان پرورشی مدارس انداخت.
نمی‌دانم مقصر کیست؟ اما حقیقتا کم‌کاری شده است، کم‌کاری در همه جا، همه کس، همه چیز.
"تبیین" شاید شاه‌کلیدواژه‌ای بود که مقام معظم رهبری آن را به همگی گوشزد فرمودند، اما تبیین یک زنجیره به هم پیوسته دارد.
مستثنی در همه جا وجود دارد اما آن مدیر، معلم و مربی که خودش در مورد انقلاب اسلامی، اهداف و کارکردش توجیه نیست، چطور می‌تواند ‌دانش‌آموز را در این مورد تبیین کند؟ این نیروی انسانی چگونه توانسته وارد بدنه تعلیم و تربیت کشور شود؟ حالا که وارد شده چرا در راستای اهداف انقلاب اسلامی هدایت نشده است؟ یا اصلا برگردیم به قبل از ورودش به بدنه آموزش و پروش، در طول سال‌های زندگی‌اش مشکل از کجا بود که مسئله در خانه یا جامعه برایش تبیین نشده است؟ کم‌کاری از کجا نشأت و از کجا قوت گرفته است؟
شاید پای "ابتکار عمل" مدیران مدارس لنگ می‌زند؟ یا معاونین پرورشی در کارهای فرهنگی "آتش به اختیار" نیستند؟ یا حتما رسانه‌ها "کم‌کاری" در نشان دادن دستاوردهای انقلاب داشته‌اند؟ یا "نفوذ" و "شبیخون فرهنگی" بود که از دشمن خوردیم؟
این‌ها همه توصیه‌های مقام معظم رهبری در سخنرانی‌های یکی دوماه گذشته است. اگر سخنرانی‌های ایشان از ابتدای انقلاب را گوش دهیم حتما به نکات دیگری هم پی می‌بریم که باید به آنها عمل می‌شد و اما متاسفانه نشد و کار به اینجا رسید.
دهه هشتادی که دیروز در خیابان‌های همین شهر شعارهای اکلیلی می‌داد، حتما در روند شناختی او از انقلاب اسلامی کم‌کاری شده است.
دهه هشتادی که امروز در اندک برنامه‌های دهه فجر حضور پیدا نمی‌کند و گاهی شرکت‌کنندگان را مورد تمسخر قرار می‌دهد، حتما یک گوشه دلش گرهی از شناخت انقلاب اسلامی دارد که باید به دست یک ناجی باز شود.
والدین این دهه هشتادی‌ها اغلب متولدین دهه 50 هستند چه شد که نتوانستند انقلاب اسلامی را برای فرزندانشان تبین کنند؟ کم‌کاری ‌از سمت چه کسی بود؟
شاید هم تبیین کردند اما کم‌کاری مسوولین در عملکردهای اقتصادی تمام آرمان‌های انقلاب اسلامی را خط‌خطی کرد و تمام باورهای جامعه را به هم ریخت؟
چه شد که آرمان‌هایی که پدر و مادرهای این دهه هشتادی‌ها، 44 سال گذشته برایش اشعار سنگین انقلابی و حماسی می‌سرودند، جایش را داد به آرمان‌هایی مثل بوسه‌های خیابانی و توی کوچه رقصیدن؟

کم کاری در کشور ما رسوب کرده اما بازهم چاره‌هایی برای رسوب‌زدایی وجود دارد و البته مدیران و مسوولین فداکار می‌خواهد تا دست به کار شوند.
نمی‌شود درب تک تک خانه‌های شهر را زد و مسئله انقلاب اسلامی را برایشان تبیین کرد، اما می‌شود در جوامعی مثل مدارس، همچون سال‌های دهه 70 دانش‌آموزانی که از سیاست و تاریخ هیچ نمی‌دانند را پای کار آورد و بیشتر توجیه کرد.
ساده‌ترین این چاره‌جویی‌ها شاید مشورت گرفتن مسوولینی باشد که هنوز در حال و هوای سال‌های نوجوانی خود دست به عمل می‌زنند، مشورت از نخبگان جوان رسانه، علوم تربیتی و حتی علوم حوزوی.
مقام معظم رهبری به درستی سلایق متفاوت این نسل جدید را درک کردند که به دنبال آن دستور به عمل کنشی و ابتکاری دادند و امروز هر کس برای تداوم انقلاب اسلامی دلسوز است، باید این مهم را درک کرده و دست به اقدامی مناسب با سلایق موجود بزند.

یادداشت از خبرنگار محبوبه قاسم زاده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha